
در برهوتی که بسیاری از بازیهای مستقل در آن یا در منجلاب تقلید غرق میشوند یا در بهترین حالت یک جسارت بیهدف در برابر بازیهای نام آشنا به حساب میآیند، مسلماً عنوانی مثل Karma: The Dark World میتواند ته دلمان را به آینده این صنعت قرص کند. Karma: The Dark World بازی معرکه و بینظیری نیست، اتفاقاً تا دلتان بخواهد مشکلات قابل توجهی دارد، اما شهامت سازندگان در فاصله گرفتن از تجربههای معمول به نوبه خودش قابل ستایش است. این ساختارشکنی البته ابعاد وسیعی دارد و صرفاً به مکانیکهای گیم پلی ختم نمیشود. ما در عمل شاهد ترکیب فرم سینمایی، مفاهیم روانشناسی و روایت عمیق مملو از استعاره هستیم. نتیجه تمام این تلاشها یک تجربه تعاملی عمیق است که حداقل برای من یادآوری آن لحظات نام فیلم Inception کریستوفر نولان است. یعنی درست همان جایی که مرز بین خواب و واقعیت از بین میرود و ما میمانیم و یک داستان عمیق چند لایه که شاید برای تفسیرش به چند ویدئو تخصصی یوتیوب نیاز داشته باشیم. پس حداقل این را میتوانیم قاطعانه بگوییم که Karma: The Dark World اصلاً یک بازی عامه پسندانه نیست. اما آیا این تجربهی غریب و ناملموس، از پسِ حداقل انتظارات مخاطبین حرفهای برآمده؟ یا تنها یک محصول ساده با رگههایی از ابهام و تم مرموزانه است؟ برای نقد و بررسی بازی Karma: The Dark World با وب سایت تک سیرو همراه باشید.
مقدمه بازی برای همهیمان آشناست. ما در قامت نقش دنیل مک گاورن، مأمور یک شرکت بزرگ و اسرارآمیز به نام Leviathan قرار میگیریم. مثل هر فیلم یا بازی مشابه، به او یک ماموریت عجیب محول میشود. جایی که باید غیرمعمول یکی از کارکنان به نام شان مندز را بررسی کند. از قضا شان به یک دزدی مهم از شرکت مربوطهاش متهم شده است پس دنیل تصمیم میگیرد با استفاده از یک دستگاه پیشرفته به حافظه وی نفوذ کند. نتیجه این تلاش ما را وارد یک فضای مرموز و تاریک در اروپای شرقی دهههای ۶۰ تا ۸۰ میلادی میکند. تا حد زیادی بازی سعی کرده از المانهای جنگ سرد و دنیای با تکنولوژیهای عجیب و سورئال بهره بگیرد. در طول بازی هم، بازیکن به تدریج با خاطرات تاریک و عجیب شان مواجه میشود که همزمان پر از نمادها و ارجاعات فرهنگی است. در کل آنچه که ما از مرور حافظه شان میبینیم، نه خاطرات ساده، بلکه بازسازیهایی کابوسگونه از واقعیت، فانتزی و ترسهای درونی هستند. اینجا بازی سعی میکند با از بین بردن مرز میان خاطره و تخیل شما را وارد یک بیثباتی روانی کند که اتفاقاً در این زمینه کاملاً هم موفق است. اما راستش را بخواهید این سیستم روایت هرچند هنری و خلاقانه است، اما همانقدر هم ضعفهایی بنیادین دارد. بازی در مقاطع زیادی بهجای آن که در راستای یک هدف مشخص گیمر را به ابهام بیاندازد، او را بیخود و بیجهت سردرگم میکند. برعکس آن چیزی که در فیلمهای نولان و کوبریک دیدهایم اینجا خطوط داستان پردازی با هم تلاقی منطقی ندارند. نه شخصیتپردازی عمیقی از دنیل ارائه میشود، نه شان مندز برای مخاطب به انسانی واقعی بدل میگردد. اما همچنان بازی با همان المانهای نمادگرایی و استعارههای عجیبش میتواند گیمر را پای پلتفرمش میخکوب کند.
از شما چه پنهان گیم پلی Karma: The Dark World همان اول کار توی ذوقتان میزند. مسلماً نمیشود از هر بازی مستقلی انتظار المانهای پیچیده گیم پلی و اکشن بیحد و حصر را داشت. اما حداقل همهیمان ترجیح میدهیم وقتی پای سبک شبیه ساز پیاده میروی به میان میآید، حتی اگر میلی به آن هم داشته باشیم ترجیحمان گزینههای بهتری مثل Death Stranding است. با این حال بازی همچنان روی المانهای کاوش محیط و کشف جزئیات بیشتر داستانی تاکید میکند. در کنارش هم یک سری معماهای پیچیده جذاب هم وجود دارد تا حداقل برای لحظاتی بازی از فرم کسل کننده خودش فاصله بگیرد. البته چنین رویکردی خوبیهای خودش را هم دارد. به عنوان مثال بازی با همین حربه میتواند فضای ذهنی و سورئال خود را بهخوبی منتقل کند و بازیکن را به عمق داستان و نمادپردازیهای پیچیده ببرد. با این حال، طولانی بودن مسیرهای پیادهروی و کندی حرکت کاراکتر گاهی باعث یکنواختی میشود و حس خستگی و اتلاف وقت را به بازیکن منتقل میکند. در عین حال، بخش کاوش در خاطرات با استفاده از هدست ویژهای که به شخصیت اصلی اجازه میدهد وارد ذهن دیگر شخصیتها شود، یکی از بهترین و متفاوتترین بخشهای گیم پلی است که قطعاً به بازی عمق روانشناختی میبخشد و فرصتی برای درک بهتر روایت و فضای مبهم داستان فراهم میکند.
همانطور که گفتیم بازی تاکید خوبی روی پازلها دارد. اینجا اما شاهد یک عملکرد سینوسی از جانب سازندگان هستیم. یعنی یک جاهایی عمیقاً تیم توسعه دهنده شما را به یکی از جدیترین چالشهای گیمینگتان دعوت میکند. یکجاهایی هم عملاً شاهد معماهای تزئینی هستیم که اصلاً از نظر پیچیدگی و تنوع نمیتواند در قامت انتظارات مخاطبین باشند. متاسفانه مشکلات گیم پلی صرفاً به این مورد ختم نمیشوند. شما عملاً هر بار بعد از شکست در حل پازل مجبور به بارگذاری مجدد از چکپوینت میشوید که خودش یک تجربهی کاربری را مختل میکند. البته یک سری المانهای تعقیب و گریز داریم که خوشبختانه توانستهاند بار آدرنالین گیم پلی را به مراتب بیشتر کنند. یعنی برخلاف آن چیزی که فکر میکنید صرفاً جنبهی فرار ندارند و سطح تنش و هیجان را در درونتان به حد نهاییاش میرسانند. در نهایت، سازندگان با ترکیب روایت قدرتمند، محیطهای پرجزئیات و موسیقی متن هماهنگ، موفق شدهاند گیمپلیای ارائه دهند که شاید برای طرفداران سبکهای روایی و هنری بسیار جذاب باشد. دروغ چرا؛ اگر از آن دست گیمرهایی هستید که عاشق تجربه بازیهای پرالمان، چالشی و مهارتی هستند، مسلماً Karma نمیتواند به ایدهآلهایتان نزدیک باشد. ولی حداقل برای من که همیشه عاشق سفر در اماق روان و نمادهای ذهنی هستم، چنین تجربهای علی رغم مشکلاتش واقعاً متفاوت و جذاب است.
گرافیک و طراحی بصری در Karma: The Dark World نه تنها بهعنوان یک مولفه تزئینی بلکه بهعنوان زبان اصلی روایت و انتقال حس بازی عمل میکند، جایی که هر فریم به دقت و وسواس کارگردانی شده تا تجربهای عمیق، چندلایه و به شدت تأثیرگذار خلق شود. استفاده استادانه از ترکیببندیهای سینمایی، کادرهای حسابشده و حرکتهای دوربین، حس حضور در یک فیلم روانشناسانه را به بازیکن القا میکند. از سوی دیگر طراحی محیطها در این بازی بهطرز ماهرانهای میان دنیای تلخ جنگ سرد و اوهام و تخیل ارتباط برقرار میکند. یعنی دقیقاً همان جایی که رنگهای سرد و نورپردازیهای هوشمندانه یک فضای گنگ و آزاردهنده را به تصویر میکشند که هر قسمت از آن لبریز از واقعیت و توهم است. یکی از ویژگیهای چشمگیر بصری بازی، استفادهی هوشمندانه از عناصر نمادین و آیکونیک است که در تمام بازی به وفور دیده میشود؛ از آدمهایی که به جای سر تلویزیون دارند بگیرید تا اشیایی که به طور ناگهانی در هم میشکنند یا ناپدید میشوند. این المانها باعث میشوند فضای بازی فراتر از یک دنیای صرفاً فیزیکی برود و وارد قلمرویی شود که ذهن بازیکن را به چالش میکشد. اگر از بحث طراحی هنری و مفهومی بازی فاصله بگیریم در ابعاد فنی نیز با یک اثر قابل قبول روبرو هستیم. کیفیت تکسچرها و جزئیات محیط علی رغم ضعفهای اندکی که دارند، اما همچنان جز بهترینها در میان عناوین هم سبک خود قلمداد میشوند. در نهایت، گرافیک Karma نه تنها به بازیکن تصویری زیبا و پرجزییات ارائه میدهد، بلکه با بهکارگیری مفاهیم بصری پیچیده و نمادین، پل ارتباطی عمیقی بین دنیای بازی و ذهن مخاطب میسازد تا در نهایت تأثیری ماندگار و فراموشنشدنی بر جای بگذارد.
موسیقی متن Karma: The Dark World نقش حیاتی و غیرقابل انکاری در شکل دهی به اتمسفر بازی ایفا میکند. جایی که ترکیب دقیق المانهای الکترونیک، صداهای محیطی مبهم و نواهای پرتنش، مجال نفس کشیدن به شما نمیدهد. یعنی لحظه به لحظهاش پر است از حس ناامنی و تنش روانی رازآلود که دقیقاً با ریتم گیم پلی و روایت داستانی انطباق و هماهنگی دارد. استفاده هوشمندانه از صداهای غیرملودی مانند نویزهای مبهم، صدای وزش باد، یا صدای تیکتاک ساعت، هم به نوبه خودشان توانستهاند به داستان و عناصر روایی عمق بیشتری بدهند و لایههای داستانی آن را از چیزی که هست پیچیدهتر کنند.
+ نکات مثبت:
- طراحی بصری و نورپردازی درخشان
- فضاسازی روانشناختی و نمادگرایانه
- روایت غیرخطی و هوشمندانه
- موسیقی تحسین برانگیز و متفاوت
- شروع و پایان قوی داستان
- بعضی از پازلها در یک کلام معرکهاند!
- تعقیب و گریزهای مهیج
– نکات منفی:
- بعضی از پیچشهای داستانی بیجهت و غیرمنطقیاند
- شخصیت پردازی پخته نیست
- گیمپلی کلیشهای و خسته کننده
- رابط کاربری چندان چنگی به دل نمیزند