کوجیما برای کونامی (Konami)، مثل رونالدو بود برای رئال، مثل مسی بود برای بارسلونا! به همین خاطر وقتی که او را از هدایت پروژه ریمیک فرانچایز Silent Hill تحت عنوان P.T برکنار و در نهایت از شرکت اخراج کردند، کونامی یکراست به یکهتازترین شرکت منفور صنعت گیم مبدل شد. P.T با یک دموی چند ساعته جذاب کاری کرد که سالهاست شرکتهای بزرگ صنعت گیم از انجامش عاجز هستند. یک ترس خالص که هرگز بیخیال آدرنالین خون گیمر نمیشود. کونامی اما همچنان بر نزول و سقوطش اصرار داشت و بعدها با نابودی فرانچایز PES ثابت کرد که میتواند همیشه نویددهنده یک خبر بدتر باشد. به همین خاطر وقتی حرف از پروژه بازسازی Silent Hill 2 به میان آمد، کمتر کسی روی خوش به این خبر نشان داد. به نظر میرسید که این اقدام در حقیقت کپی برداری از راه و روش Capcom در بازسازی عناوین ترسناک قدیمی باشد. اما مسلماً هیچ بازی ترسناکی با Silent Hill 2 قابل مقایسه نیست! هر چه باشد ما درباره یک بازی ساختارشکنانه صحبت میکنیم که بعد از تقریباً دو دهه هنوز هم از درک معنا و مفهومش عاجزیم. ماجرا اما ترسناکتر هم شد؛ یعنی درست زمانی که کونامی رسماً اعلام کرد استدیوی بلوبر تیم (Bloober Team) قرار است وظیفه ساخت این بازی را برعهده بگیرد. مسلماً این لقمه را حتی اگر هزار تکه هم میکردیم در حد و اندازه دهان Bloober Team نبود. آنها در بهترین حالت یک بازیساز متوسط به شمار میرفتند که از قضا بازیهایشان هم چنگی به دل نمیزد. خلاصه آن که Silent Hill 2 Remake هر چه داشت، دلشوره بود و بس، نه رنگ و بوی امیدی از آن ساطع میشد و نه اصلاً برای امیدوار کردن مخاطب تلاش میکرد. حالا اما بازی منتشر شده و در 15 ساعتی که آن را تجربه کردهام، سراسر وجودم با ندامت و پشیمانی از قضاوتهای زودهنگام لبریز شده است. این جمله را سخت میتوانید در صنعت گیم پیدا کنید، اما Silent Hill 2 Remake فراتر از یک ریمیک، فراتر از یک بازی ترسناک و فراتر از یک اثر سرگرمی است. برای نقد و بررسی بازی با وب سایت تک سیرو همراه باشید.
بازگشت به شهر گناه
همیشه دومینها در صنعت گیم محبوبترند. دیگر شاهد معتبرتر از Half Life 2 و Assassins Creed II که نداریم. به همین خاطر اکثر گیمرها Silent Hill 2 را میشناسند. نه این که نسخه اول یا سوم بازی آثار ضعیفی باشند؛ اصلاً! اما کاری که نسخه دوم بازی در سال 2001 انجام داد حتی فراتر از یک انقلاب بود. پس اینجا هم باید به کونامی حق داد که سراغ بازسازی نسخه دوم بازی برود. از طرفی وقایع این اثر به نسخه اول و سوم چندان متصل نیستند و به همین خاطر گیمرهای نسل جدید میتوانند فارغ از عناوین دیگر با فراغ بال به تجربه این اثر بپردازند. Silent Hill 2 روایتگر زندگی یک مرد افسرده و شکسته با نام جیمز ساندرلند است. او همسر خودش را سه سال پیش بر اثر بیماری از دست داده و حالا زندگیاش صرفاً فیلم کسل کننده است که میخواهد هر چه زودتر آن را جلو بزند و به اتمام برساند. تا این یک روز نامهای مرموز از همسرش دریافت میکند. نامهای که در حقیقت یک دعوت نامه مرموز از طرف همسرش برای ملاقات در شهر سایلنت هیل به شمار میرود. مسلماً او بیدرنگ خودش را عازم سفری میکند که بعد از 23 سال همچنان اعتقاد دارم، عجیبترین و خارق العادهترین روایتی است که تا به حال صنعت گیم به خود دیده. ساندرلند در بدو ورودش با یک شهر مرموز، تاریک و سنگین روبرو میشود. بله خب، در ظاهر امر با یک شهر کوچک آمریکایی روبرو هستیم که شاید ابتدا متروکه باشد اما وقتی که جلوتر میرویم میفهمیم هیچ چیز آرام یا ساکتی در مورد این مکان وجود ندارد. اصلاً جادوی سایلنت هم همین است! شما قدم در شهر گناه گذاشتهاید. یعنی جایی که اگر خوب باشید، مسلماً به شما بد نمیگذرد اما اگر به قول ما ایرانیها حق الناس را زیر پا گذاشته باشید، همان هایی که مورد ظلم و جفای شما قرار گرفتهاند عامل ترس و دلهرهیتان میشوند. به همین خاطر میتوانید یک کودک گشاده رو و خندان را ببینید که این سمت و آن سمت را یکی میکند در حالی که آن طرفتر تر یک زندان قرن نوزدهمی میبینید که ساکنانش دائماً در حال شکنجه و عذاب هستند. اینجا شما خودتان را شکنجه میکنید، با سلاحی که اتفاقاً آن هم خودتان هستید. از قضا بیننده هم خودتان هستید. خلاصه در یک تئاتر ترسناک خودمان دور خودمان جمع میشویم و در انتها ماحصل هنریمان را هم میبینیم. خارق العادهتر از چنین توصیفی برای چنین اثر معرکهای سراغ دارید؟
شخصاً داستان Silent Hill 2 را چندین مرتبه به اتمام رساندهام. مسلماً اولین تجربهی اکثرمان با این بازی زمانی رقم خورد که سن و سالی برای درک داستان ترسناک و عمیق آن هم با دیالوگهای سنگین انگلیسی نداشتیم. دلیل بعدی هم 6 پایان متفاوت بازی بود که وقتی سنمان کمی قد داد متوجه شدیم اصلاً چنین چیزی وجود دارد و چه نعمتی را از خودمان محروم کردهایم. پس عجالتاً خودم را جز آن دسته از کسانی میدانم که میتوانند برای نسخه کلاسیک بازی ادعای حیثیت کنند. اولین نکته که مطمئنم مهمترین سوال شما هم به حساب میآید، بحث تغییرات پیرامون خط داستانی بازی است. خب بگذارید خیالتان را راحت کنم، تعداد زیادی از سکانسها و دیالوگهای بازی عیناً مشابه نسخه کلاسیک هستند. اما همچنان میتوانید قسمتهای داستانی کاملاً متفاوت مثل پایان بندی های جدید را ببینید. نکتهای که در این بین من را غافلگیر کرد توجه سازندگان به تئوریهای مطرح شده پیرامون داستان بازی است که سالهاست در ذهنمان جریان دارد. این مورد نشان میدهد که تیم سازنده خودشان طرفدار پر و پا قرص این اثر هستند که خب جای ستایش هم دارد. ولی به صورت کلی رویکرد همان چیزی است که پیش از این در ریمیک Resident Evil 4 هم دیده بودیم. یعنی کات سینها سینماتیکتر شدهاند و گاهاً دیالوگها نیز برای پوشاندن حفرههای قدیمی داستانی هم به کمک میآید. شما را نمیدانم، اما برای من که همیشه رویای ساخت فیلم سینمایی بلاک باستر Silent Hill 2 را داشتم، همین بازی رسالت را برایم تکمیل کرده است. چه بسا در بسیاری از قسمتهای جانبی داستان که حول محور خشونت و اذیت و آزار جنسی جریان دارد، سازندگان حتی یک سور به تمام آثار هالیوودی و تلویزیونی زدهاند.
حس ناب ترس؛ همان چیزی که می خواستیم!
Silent Hill 2 Remake از آن دست بازیهایی بود که علی رغم تجربه شگفت آورش همچنان به یک بازسازی درست و حسابی نیاز داشت. فراموش نکنید که بازی در سال 2001 و برای کنسول ضعیفی مثل PS2 ساخته شده بود. این یعنی سازندگان حتی نمیتوانستند بسیاری از لوکیشنها و فضاهای بازی را به خاطر محدودیت سخت افزاری خلق کنند، حتی به همین واسطه مجبور شدند که با ایجاد مههای غلیظ مشکل بارگذاری محیط را هم ماسمالی کنند. پس برای منی که در سن کودکی همیشه در پشت مههای غلیظ هیچ دستاوردی نداشتم، کنجکاویهای زیادی وجود دارد. اصلاً خود بازی کلاسیک اگر یک ایراد داشته باشد، کوچک و حتی کوتاه بودن آن بود. خب تیم سازنده این مشکل را با چند روش جالب حل کرده! نخست این که محیط بازی به معنای واقعی کلمه گسترده و پرجزئیات شده است. من زمان زیادی را به گشت و گذار در خیابانهای سایلنت هیل اختصاص دادم و تا دلتان بخواهد مغازهها و ساختمانهای آن را با انسانها و موجودات عجیبش زیارت کردم. به همین خاطر بازی از یک اثر 8 ساعته، تبدیل به عنوان 16 ساعتهای میشود که اتفاقاً میتواند بیشتر از این هم باشد. سایلنت هیل اصلاً هیچ عجلهای برای ترساندن شما ندارد و سعی میکند شما را با قدم زدن، کاوش کردن و کشف داستانهای مرموز و دلهره آور بترساند. اما راستش را بخواهید خیلی وقتها این اصرار از طرف سازندگان برای پیادهرویهای طولانی کسل کننده میشود. اما به هر حال این خودتان هستید که روایت داستان را شکل میدهید، اگرچه مثل آثار میازاکی همه چیز به شما محول نشده اما حقیقتاً یک گشت و گذار ساده و تعامل با محیط شهر کافیست تا سر از اسرار و داستانهایی در بیاورید که وجودتان را به لرزه میاندازد. آن قدر ترسناک که حتی از دیدن چهرهی خودتان هم در آینه وحشت زده بشوید. پس در اصل طرف حساب شما موجودات چندش آور نیست! تنها شمایید و تفکرات مالیخوایی که ممکن است هر لحظه در هر جای بازی روی سرتان خراب شود. البته که بازی صرفاً به ترس روانشناسانه قناعت نمیکند و فرصت گیرش بیاید با غافلگیریهای گاه و بیگاه به شما ثابت میکند که کت تن کیست. نمونه بارزش هم دشمنان جدیدی با نام Spider Mannequin هستند که برای اولین بار پا به دنیای سایلنت هیل میگذارند. آنها کارشان این است که روی زمین یا حتی سقف بخزند و مثل کنه به شما بچسبند که خب متاسفانه تا آخرین نفسشان برای ترساندن و عذاب دادنتان استفاده میکنند.
اکشن حرف اول را نمی زند!
Silent Hill 2 هوای عاشقان بخش اکشن را داشت. اما نسخه Remake مقداری این رویه را تغییر داده است. اتفاقاً این مورد جز آن دسته از ریسکهای بزرگی است که پیش از این در ابتدای مقاله به آن اشاره کرده بودم. گرچه ما در کودکیمان سن و سال چندانی نداشتیم، اما باز هم برای تمام کردن خط داستانی Silent Hill 2 چندان مسیر سختی هم پیش رویمان نبود. نه محدودیت خاص سلاح داشتیم و نه حتی دشمنان بازی میتوانستند موی دماغمان شوند. اما نسخه جدید دقیقاً بخش اکشن را متحول کرده است. به قدری سخت و پرچالش که مطمئناً اگر خودمان در دنیای واقعی هم چنین موقعیتی را تجربه میکردیم کار راحتتری پیش رو داشتیم. سلاحهای بازی که تا دلتان بخواهد محدود هستند. دوربین هم برای این که نمای سینماتیک بدهد خیلی به کاراکتر نزدیک شده است. دشمنان هم انصافاً باهوش هستند و چابک! دیگر عذاب بیشتر از این میخواهید؟ گرچه واقعاً چالش برای یک بازی ترسناک لازم است، اما به نظر میرسد که سازندگان یک جاهایی زیاده روی کردهاند. خصوصاً این که محیطهای بازی گاهاً بسته و تنگ میشوند و عملاً شما نه تنها نمیتوانید فرار کنید، بلکه برای دید مستقیم نسبت به دشمنانتان هم عاجز هستید. تازه ماجرا زمانی بدتر میشود که بدانید باس فایتها هم همیشه سر راهتان سبز میشوند. در کل اگر نمای دوربین مقداری دید گسترده تری خصوصاً در فضاهای تنگ و تاریک می داشت بخش اکشن بازی می توانست حال و هوای بهتری داشته باشد.
تلفیقی از پازل های کلاسیک و مدرن
پازلهای جذاب شناسنامه Silent Hill هستند. اصولاً سه دسته پازل در نسخه ریمیک بازی داریم. آنهایی که عیناً با همان شمایل نسخه اصلی دوباره در بازی گنجانده شدهاند. آنهایی که مقداری چالشیتر شدهاند و آنهایی هم که برای اولین بار پا به دنیای این عنوان گذاشتهاند. تکلیف دو دسته اول که مشخص است؛ اتفاقاً با این که من بسیاری از پازلها را همچنان به خاطر دارم یک سری ریزهکاریهای جزئی باعث شد تا حداقل مدتی را برای حل کردنشان اختصاص دهم. اما پازلهای جدید و تازه میتوانستند سختتر باشند. به جز یکی دو مورد حقیقتاً مورد جذاب و چالش برانگیزی ندیدم. گرچه اینجا سازندگان اگر یک حرکت منطقی انجام داده باشند، نزدیکتر کردن فضای پازلها به خط داستانی است.
معجزه ای به نام DualSense
همانطور که احتمالاً میدانید سونی (Sony) از اصلیترین عاملین متقاعد کردن کونامی برای ساخت ریمیک بازی Silent Hill 2 بوده است. آنها که پیش از این با ریمیک P.T در کنفرانس E3 پلی استیشن (PlayStation) حسابی توانسته بودند توجهات را به خود جلب کنند، با یک شریک تجاری دست به نقد راحتتر میتوانستند به هدف نهاییشان برسند. Bloober Team هم پیش از این تاکید کرده بود سونی برای بسیاری از دستاوردهای فنی اثر جدیدشان به آنها کمک کرده است. خوشبختانه به همین خاطر میتوانید یک تجربه ترسناک معرکه را با کنترلر تعاملی DualSense داشته باشید. بگذارید این مورد را با چند مثال توضیح دهیم؛ به عنوان مثال وقتی که در تاریکی شب باران جیمز را تا کاملاً خیس میکند میتوانید به وضوح اثر قطرات باران را از طریق کنترلرتان درک کنید. یا مثلاً در قسمت مربوط به زندان تولوکا، هنگامی که آژیر خطر به صدا در میآید میتوانید یک ارتعاش غیرقابل تحمل را از طریق کنترلر PS5 حس کنید. شخصاً به خاطر همین یک مورد هم که شده در به در دنبال آژیر خطر میگشتم تا با خاموش کردنش از این حس ناخوشایند و ترسناک رهایی پیدا کنم. خوشبختانه بازی تا حد زیادی سعی کرده مسیر موفق Until Dawn و Astro Bot در پیاده سازی المانهای تعاملی را دنبال کند و اتفاقاً در این زمینه کاملاً هم موفق بوده است.
پیش از این هم گفتیم که Silent Hill 2 Remake فکر و خیال ساخت یک فیلم سینمایی مرتبط با آن را از سرمان بیرون میکند. مسلماً طراحی سینماتیک دنیای بازی و سکانسهای معرکه و واقع گرایانه این عنوان را کمتر کارگردانی میتواند تا این اندازه ظریفانه و هنرمندانه به تصویر بکشد. مدل سازی شخصیتها واقعاً فوق العاده است و طراحی اجزای صورت آنها انصافاً جای ایرادی باقی نمیگذارد. اما خب احتمالاً خودتان هم حدس زدهاید که اوج هنر این بازی به طراحی معرکه اتمسفر آن برمیگردد. یک فضای تاریک، سرد، سنگین و خلاصه واقع گرایانه که میتواند بدون حتی وجود یک دشمن، بدون حتی وجود یک صدای رعب آور، شما را به ترس و لرز بیاندازد. شخصاً در خلال تجربه بازی، کوچکترین افت فریم، باگ یا مشکل فنی را هم ندیدم. این در حالیست که حداقل در پیش نمایشهای بازی به وضوح درباره افت فریم ریت و مشکلات فنی خصوصاً به هنگام نزدیک شدن به قسمتهای پر مه صحبت به میان آمده بود. در هر صورت، Silent Hill 2 Remake از هیچ تلاشی برای خلق یک اتمسفر سنگین و واقع گرایانه دریغ نکرده است و چه بسا برای آثار رقیب مثل Alan Wake 2 و Resident Evil 4 هم خط و نشان میکشد.
معجزهی صدا با یامائوکای افسانهای
شخصاً اگر هیچ روزنه امیدی نسبت به Silent Hill 2 Remake نمیداشتم، باز هم به خاطر بازگشت آهنگساز افسانهای کونامی یعنی Akira Yamaoka همچنان مشتاق به تجربه این بازی بودم. اصولاً سایلنت هیل با یامائوکا معنا میگیرد و برعکس! او 7 پیش از این هفت نسخه از بازی را با موسیقیهای معرکهاش صداگذاری کرده است. تنها کافیست قطعه Theme of Laura را در یک محیط ساکت گوش دهید، تا یک راست شهر سایلنت هیل جلوی چشمانتان تداعی شود. حالا فکرش را بکنید در نسخه جدید صدای غمانگیز با تکنولوژی صوت سه بعدی کنترلر PS5 و بازخورد لمسی آن همراه شود؛ دیگر چه چیزی از این وحشتناکتر سراغ داریم؟ صدایی که به مواقع قدم زدن هم به شما آرامش میدهد و هم واهمه از گام بعدی را به دلتان میاندازد. صدایی که گناههای نکردهیتان را در شهر گناه به ذهنتان میآورد. این دقیقاً معجزه یامائوکاست.
نتیجه گیری:
مسلماً اولین معضلی که پیش روی یک اثر ریمیک وجود دارد، رهایی از بند نسخه کلاسیک و پیش گرفتن به سمت مدرنیته است. Silent Hill 2 Remake اما از معدود بازیهایی است که هم برای طرفداران 23 ساله این مجموعه و هم برای گیمرهای جدید حرفهای فراوانی برای گفتن دارد. Bloober Team در کنار کونامی به طرز ماهرانهای توانسته انتظارات را با شگفتی ترکیب کرده و یک داستان تلخ و ویرانگر را به شاهکاری مدرن تبدیل کند. بازی همچون یک عاشق سینهچاک به نسخه کلاسیک خودش وفادار است و در عین حال ریسکهایی بزرگی را هم مرتکب میشود. در حالی که خیلیها اعتقاد داشتند Bloober Team نمیتواند از پس بازسازی یک اثر جاودانهای مثل Silent Hill 2 بربیاید، تنها چند ساعت تجربه این بازی کافیست تا تاج جاودانگی را بعد از 23 سال به سازنده جدید این اثر واگذار کنیم؛ به پاس یک بازسازی وفادارانه و بینظیر از عنوانی که گمان میکردیم هرگز تکرار نخواهد شد.
+ نکات مثبت:
- بازسازی وفادارانه
- اتمسفر، اتمسفر و بازهم اتمسفر!
- داستان پردازی سینماتیک با پایان بندیهای جدید
- ترکیب پازلهای قدیمی و جدید
- بخش اکشن چالش برانگیزتر شده است
- بازگشت آهنگساز افسانهای، آکیرا یامائوکا
– نکات منفی:
- تعدادی از مراحل کسل کننده هستند
- افراط در کمبود مهمات
- دوربین بازی به هنگام مبارزات عذابآور است