مقالات

10 بازی سخت تاریخ؛ ما را به جان سختی خود این گمان نبود!

Ten Hard Games In History; We Didn't Think This Because Of Our Hard Life

بچه که بودیم، شاید حتی رد کردن چند مرحله ساده از بازی‌های Nintendo و PlayStation مثل Mario و Crash برای‌مان سخت و حتی نشدنی بود. پیش خودمان گفتیم بزرگ می‌شویم، قد می‌کشیم، عقل‌مان بیشتر قد می‌دهد و بالاخره برای تمام کردن یک مرحله یا ماموریت به پای برادر بزرگ‌تر یا در و همسایه نمی‌افتیم. بالاخره اما بزرگ شدیم، دست‌مان توی جیب خودمان رفت و برای خودمان کنسول جدید و دبدبه و کبکبه فراهم کردیم، اما هنوز هم جلوی بعضی بازی‌ها همان کودک خشمگین با آن بغض فروخفته سابق هستیم. درست مثل این که یک مار بزرگ روی قلب‌مان چنبره زده و ما هم آن قدر این وسط بعد از Game Overهای متوالی دست و پا زده‌ایم که رمقی برای ادامه دادن نداریم. از آنجایی که بزرگ شده‌ایم و هیبت‌مان اجازه نمی‌دهد از اطرافیان برای جلو بردن مراحل کمک بگیریم، در بهترین حالت قید تجربه بازی را حداقل تا مدتی می‌زنیم. حق هم داریم، یعنی هر چه قدر آسایش و امکانات نسبت به گذشته بیشتر، همان‌قدر هم بازی‌ها سخت‌تر شده‌اند. یعنی نمی‌توانیم حداقل جلوی نسل بعدی‌ها پز بدهیم که در کودکی‌مان بازی‌ها چالش‌برانگیزتر بودند، اگر هم بخواهیم این وسط اغراق کنیم با چه رویی آن دنیا جواب میازاکی و رفقایش را بدهیم؟ خلاصه صنعت گیم همیشه یک گام از همه‌ی‌مان جلوتر است و همیشه هم غافلگیرمان می‌کند. یعنی ابداً فکرش را نمی‌کردیم که یک بازی مستقل چند بیتی ساده هم بتواند این روزها برای‌مان دردسرساز بشود، چه برسد به بازی‌های سولز لایکی که عملاً با ما پدر کشتگی دارند و از بیان این قضیه هم ترس و واهمه‌ای به خودشان راه نمی‌دهند. در این مطلب هم قصد داریم 10 بازی سخت تاریخ را مرور کنیم. عناوین نسل جدید و قدیم که همگی ما را به جنونی از جنس کاراکتر Vass در Far Cry 3 می‌کشاندند. برای مشاهده ادامه مطلب با وب سایت تک سیرو همراه باشید.

Sekiro: Shadows Die Twice

انتخاب یک بازی سخت از میان آثار میازکی همانقدر سخت است که انتخاب‌ بهترین غذا از میان چندین نمونه کباب دشوار به نظر می‌رسد. یعنی دست روی هر کدام که بگذاریم، نه می‌توانیم بگوییم این بهترین انتخاب است و نه می‌توانیم بگوییم که لیاقتش را ندارد. اما حکایت Sekiro: Shadows Die Twice تا حد زیادی متفاوت است. اصولاً Sekiro: Shadows Die Twice یک پاسخ محکم و کوبنده برای آن دسته از گیمرهای طرفدار Dark Souls و Bloodborn بود که ادعاهای‌شان در صنعت گیم مغزمان را اشغال کرده بودند. گرچه بازی ذاتاً یک اثر سخت به شمار می‌رود اما مهم‌ترین نکته که باعث شد سختی آن دوچندان شود سیستم متفاوت مبارزاتش با سایر آثار میازاکی است. این‌بار گیمر نمی‌توانست از مکانیسم عقب نشینی و صبر برای حمله کردن استفاده کند، در عوض همیشه باید در حالت تهاجمی باقی می‌ماند و با حملات مداوم نوار سلامتی دشمنان را کاهش می‌داد.  به هر حال نکته کلیدی درباره Sekiro زمان‌بندی ضدحملات است. اگر بتوانید دفع ضربات (Parry) را به خوبی انجام دهید، احتمال موفقیت دارید. اما متأسفانه، بیشتر گیمرها در این مسیر ناکام بودند و در نهایت بازی را با خشم و بغض رها کردند؛ من هم یکی از آن‌ها بودم! تازه از تنوع و باس فایت‌های عجیب و غریب بازی هم چیزی نگوییم تا این زخم قدیمی خدایی ناکرده به یکباره سر باز نکند.

Super Meat Boy

Super Meat Boy حکم آن دسته از والدینی را دارد که با عصبانیت بچه‌ی‌شان را کتک می‌زنند و بعد از آن که حسابی عصاره اشکش را درآوردند با ناز و نوازش او را آرام می‌کنند. شما هم در این بازی باید در یک دنیای پلتفرمر دو بعدی در مقابل تیغه‌های چرخان و برنده به مسیرتان ادامه دهید. اینجاست که بازی با مردن‌های متوالی و Game Over شدن‌های بی‌رحمانه شما را شکنجه می‌دهد و به گریه می‌اندازد. اما درست مثل آن دسته از والدینی که پیش از این گفتیم، سریعاً شما را برای شروع مجدد مرحله هدایت می‌کند. اینطوری نه مجال شادی از بابت رد کردن مراحل را دارید و نه حتی فرصت سوگواری برای شکست خوردن. تمام این موارد دست در دست هم می‌دهند تا با یکی از چالش برانگیزترین بازی‌های تاریخ صنعت گیم روبرو باشیم. مراحلش هم یکی از یکی سخت‌تر. خصوصاً آن قسمت از بازی که مربوط به مبارزه با باس فایت Little Horn است. گرچه شخصاً همیشه در حافظه تصویری و حفظ الگوی حرکات ادعا دارم اما اعتراف می‌کنم که یادگیری الگوی حرکات Little Horn هرگز برایم مقدور نبود. خلاصه آن که Super Meat Boy یک بازی فوق‌العاده است، اما قطعا مناسب کسانی که زود عصبانی می‌شوند، نیست.

Cuphead

یک توصیه خیلی جدی دارم؛ اگر ریزش مو دارید سراغ Cuphead نروید وگرنه خودتانید و یک مشت از تارهای زلف پریشان‌تان که از شدت خشم از جا درآورده شده‌اند. اگر هم خدایی ناکرده، زبان‌مان لال وسوسه شدید سراغ تجربه بازی رفتید، حتماً قبلش یک چای بابونه بنوشید. اگر هم اهل دمنوش و این چیزها نیستید، می‌توانید پروپرانولول بخورید. خلاصه آن که مجهز و آماده باید سراغ این بازی بروید. به هر حال پای یک اثر چالش برانگیزی در میان است که صفر تا صد آن از باس فایت‌ها تشکیل شده‌اند. یعنی هر جای بازی را که نگاه کنید یک باس فایت می‌بینید که شکست دادنش هم صبر ایوب می‌خواهد. گرچه همیشه بازی‌های پلتفرمر-شوتر آثار سخت و چالش برانگیزی بوده‌اند اما Cuphead به لطف طراحی بی‌رحمانه مراحل و دشمنانش یک سر و گردن چالش برانگیزتر است. یعنی وقتی با باس‌هایی مثل Goopy Le Grande، Hilda Berg و Phantom Express روبه‌رو می‌شوید، عملاً قدر عافیت و سلامتی روان‌تان پیش از شروع این بازی را بیشتر می‌دانید. این همه گلوله با این حجم از دشمن را در کمتر بازی می‌توان دید، از بخت بد بازی آن قدر گیم پلی خوش ساخت و سرگرم کننده‌ای دارد که دائماً برای تجربه بیشتر بازی وسوسه می‌شوید. یعنی یک جورایی سازندگان شما را به سمت مازوخیسم مزمن سوق می‌دهد.

Super Mario Bros: The Lost Levels

نینتندو با Super Mario Bros: The Lost Levels تمام گیمرهای غیرژاپنی را تحقیر کرد. The Lost Levels در حقیقت دومین نسخه از این سری بود که در ژاپن با المان‌های چالش برانگیز و درجه سختی غیرقابل توصیفی عرضه شد. از آنجایی که شرقی‌ها یک درجه پوست‌شان از امثال من و شما کلفت‌تر است چندان غمی به دل‌شان راه ندادند و بازی‌ را راحت و آسوده به اتمام رساندند. Nintendo اما می‌دانست که این حجم از سختی برای گیمرهای غربی به قدری بالاست که می‌تواند به قیمت خط خوردن همیشگی ماریو از سبد خرید آن‌ها تمام شود. پس نسخه دوم این سری را با نام Super Mario Bros. 2 عرضه کرد که هم از منظر دشمنان و هم چیدمان المان‌های مراحل یک سر و گردن راحت‌تر به نظر می‌رسید. به صورت کلی باید گفت که نسخه The Lost Levels در مقایسه با تجربه نسخه اول بازی، به‌شدت سخت و بی‌رحمانه بود. حتی یک پرش ساده برای عبور از موانع هم نیاز به زمان‌بندی دقیقی داشت. از طرفی یکی از بزرگترین چالش‌ها در این بازی، وجود مراحل پنهانی و به‌ظاهر غیرممکن بود، یعنی شما برای پیشروی باید در به در دنبال مسیرهای مخفی می‌گشتید که کمتر کسی می‌توانست بدون راهنمایی آن‌ها را پیدا کند. حتی باس‌های بازی هم آن‌قدر جان سخت و باهوش بودند که شکست دادن‌شان برای یک گیمر شرقی شاید راحت به نظر می‌رسید، اما برای گیمرهای غربی کابوس فراموش نشدنی بود.

Ninja Gaiden

هیچ استثنایی وجود ندارد، تمام نسخه‌های فرانچایز Ninja Gaiden حتی همین نسخه بازسازی شده اخیر هم که عرضه شده، از سخت‌ترین عناوین تاریخ صنعت گیم به شمار می‌روند. البته سازندگان آن‌قدر بی‌انصاف هم نیستند و امکان انتخاب درجه سختی راحت را هم پیش روی‌تان قرار می‌دهند، اما درست در همان زمان که دارید از نابود کردن بی‌دردسر دشمنان لذت می‌برید با Nina Dog خطاب قرار دادن شما، روح و روان‌تان را به سخره می‌گیرند. سخت‌ترین نسخه بازی هم به اولین شماره از این سری برمی‌گردد. آن زمان (1988) هنوز بازی‌های هک اند اسلش سه بعدی جان نگرفته بودند و نینجا گایدن هم مثل بقیه عناوین به صورت دو بعدی منتشر می‌شد. ظاهر ساده‌ای داشت، اما فریبنده و عذاب آور بود. اگرچه تعداد جان‌های شما در بازی نامحدود بود اما تمام کردنش دل شیر می‌خواست. هر مرحله از بازی با ترکیبی از پلتفرمینگ‌های سخت و حضور پرچگالی دشمنان در کنار کاراکتر اصلی مجال خودنمایی به گیمرها نمی‌داد. تقریباً بعد از این بازی بود که بقیه سازندگان هم وسوسه شدند تعداد باس فایت‌های عناوین‌شان را دوچندان کنند. باس‌های پر تعدادی که شکست دادن‌شان نیازمند یک استراتژی دقیق و فرایندهای آزمون و خطای متوالی بود.

Getting Over It with Bennett Foddy

یک سری سازنده‌ها بازی سخت اما جذاب می‌سازند؛ مثل میازاکی! یک سری سازنده‌ها اما با معضل سادیسم دست و پنجه نرم می‌کنند. یعنی هدف‌شان از خلقت بازی این بوده که گیمر را به جنون بکشانند، نه این که یک تجربه گیمینگ جذاب را به ارمغان بیاورند. ما در این لیست بازی سخت زیاد داریم، اما هیچ کدام‌شان منفور نیستند به جز Getting Over It with Bennett Foddy که باید در زباله‌دان تاریخ بپوسد تا بلکه مقداری از درد و رنجی که به هنگام تجربه بازی چشیدیم را بتوانیم جبران کنیم. از شما چه پنهان اگر صحنه‌های عجیب خورد کردن کیبورد و مانیتور یوتیوبرها و استریمرها به هنگام تجربه بازی نمی‌بود، هرگز سراغ آن نمی‌رفتم. چون اولاً نه جاذبه خاصی دارد و نه حتی گیم پلی‌اش هم برای لحظاتی سرگرم کننده است. شما در این بازی نقش مردی درون یک دیگ را برعهده دارید که باید با یک چکش از ارتفاعات و کوه‌ها بالا رفته و به سوی مقصدش حرکت کند. به نظر ساده می‌آید، اما کوچک‌ترین اتفاقی باعث می‌شود تا شما همه مسیر را از ابتدا شروع کنید. حتی بی‌رحم‌ترین بازیسازها هم اینگونه گیمر را شکنجه نمی‌دهد. اتفاقاً کنترل کاراکتر به قدری پیچیده و سخت است که حرکت دادن آن در تمامی جهات عملاً غیرممکن است. دیگر از صدای تحقیر آمیز راوی به هنگام شکست خوردن هم بگذریم که خودش در کنار طراحی مراحل بازی، از مهم‌ترین عوامل آزار گیمر به حساب می‌آید.

Ghost ‘n Goblins

تصورش را بکنید یکی از سخت‌ترین بازی‌های تاریخ صنعت گیم را به اتمام می‌رسانید اما Capcom به شکل تحقیر آمیزی در انتهای بازی به شما می‌گوید که تمام این مراحل در حقیقت دام شیطان برای گیر انداختن شما بوده است و اگر می‌خواهید به شیطان غلبه کرده و به خودتان افتخار کنید، یکبار دیگر بازی را مجدداً با درجه سختی بالا به اتمام برسانید که خب راستش را بخواهید اینجا هم شیطان به شما سجده نخواهد کرد. به طور کلی Ghost ‘n Goblins در کمتر از یک ساعت تجربه مداوم به اتمام می‌رسد، شاید هم خیلی کمتر اما بیشتر گیمرها اصلاً به این مرحله نمی‌رسند. به هر حال کاراکتر اصلی بازی نیمه عمرش به مو بند است و تنها با دو ضربه ساده کشته می‌شود. دشمنان بی پدر و مادر بازی هم به طور ناگهانی و کاملاً اتفاقی سر راه‌تان سبز می‌شوند و الگوی غیرقابل پیش بینی دارند. حتی اگر آن‌ها را بکشید باز هم بی‌خیال‌تان نمی‌شود و خیلی زود برای انتقام برمی‌گردند. به این مورد یک تایمر شمارش معکوس برای پیشبردن مرحله را هم اضافه کنید تا کلکسیون رنج و عذاب‌ها با این بازی تکمیل شود.

Dark Souls

قبول داریم؛ میتوان ادعا کرد که هر یک از بازی‌های Dark Souls یا حتی پیش‌درآمد آن یعنی عنوان Demon’s Souls، می‌توانند در این فهرست قرار بگیرند، اما Dark Souls حداقل به واسطه جریان ساز بودنش بیشترین لیاقت را برای حضور در لیست سخت‌ترین بازی‌های تاریخ دارد. هر چه باشد پای یک عنوان چالش برانگیز در میان است که بعدها توانست آغازگر مسیر توسعه سایر بازی‌ها مثل Nioh ،Elden Ring و Bloodborn باشد. موردی که باعث شده تا Dark Souls از سایر بازی‌های روی مخ و عذاب آور این لیست متمایز باشد، احترامی است که در قالب کیفیت و محتوای ارائه شده به گیمرها می‌گذارد. یعنی همزمان که اشک شما را با سختی‌های بی اندازه‌اش در می‌آورد، بعد از شکست دادن هر مرحله با شما شادی می‌کند. یعنی یک جورایی میازاکی علی رغم چالش‌هایی که در طی بازی خلق کرده، برای گیمر دلسوزی هم می‌کند. به عنوان مثال دائماً به شما پیشنهاد می‌دهد که برای پیشروی در این قسمت باید Level Up کنید، تجهیزات جدید گیر بیاورد و خلاصه همه چیزتان را ارتقا دهید. در نهایت هم با یک داستان سرایی مبتنی بر کاوش گیمر، یک ماجراجویی باورنکردنی و حماسی پیش روی شما قرار می‌دهد. شاید Dark Souls سخت‌ترین بازی این لیست نباشد، اما قطعاً بهترین عنوان از نظر کیفی و محتوایی است.

Mike Tyson’s Punch-Out

نینتندو بازی سخت و چالش برانگیز زیادی ساخته اما Mike Tyson’s Punch-Out به واسطه تجربه نوستالژیکی که بروی کنسول NES برای‌مان رقم زد، یک تفاوت معنا داری با سایر عناوین این شرکت دارد. در این بازی، شما در نقش مبارزه‌ای به اسم Little Mac وارد رینگ می‌شوید و باید با یک سری از حریفان مختلف مبارزه کنید که صدالبته هرکدام ویژگی‌ها و الگوهای خاص خود را دارند. به صورت کلی ما با یک اثر کلاسیک ورزشی-مبارزه‌ای روبرو هستیم که به شدت بر پایه حافظه و زمان‌بندی دقیق بنا شده است. یعنی اگر شما یک حافظه تصویری خارق العاده نداشته باشید به ندرت می‌توانید در چند مبارزه اول پیروز شده و حتی به قسمت‌های میانی بازی برسید. هرچه به مراحل بالاتر می‌روید، بازی سخت‌تر می‌شود و در نهایت چالش آخر بازی مبارزه با Mike Tyson است که بسیاری از بازیکنان حرفه‌ای و با تجربه هرگز نتوانسته‌اند از پس آن بربیایند. حتی خود مایک تایسون هم در مصاحبه‌ای اعلام کرد که علی رغم تجربه‌های طولانی مدت این بازی هرگز نتوانسته نسخه گیمینگ خودش را شکست دهد. تنها چیزی که آن زمان می‌توانست به ما برای شکست دادن تایسون کمک کند، یک سری کدهای تقلب یا روش‌های مبتنی بر باگ‌های داخل بازی بود که خب حقیقتاً خستگی مبارزات قسمت‌های میانی و اواخر بازی را اصلاً نمی‌توانست از تن‌مان به در کند.

Returnal

قرار نیست اکثر بازی‌های موجود در این لیست عناوین قدیمی و چند بیتی باشند. همانطور که در ابتدای متن هم گفتیم، با ظهور هوش مصنوعی پیشرفته دشمنان و البته بازی‌های سولز لایک و روگ‌ لایک عناوین نسل جدید به مراتب سخت‌تر شده‌اند. Retunral هم در حقیقت ترکیبی از سبک‌های ترس و بقا و همینطور المان‌های سولز لایک است. یعنی یک سری قوانین سختگیرانه حین تجربه بازی پیش روی مخاطب وجود دارد که تجربه بازی را سخت و در بسیاری از قسمت‌ها غیرممکن می‌کند. از طرفی المان‌های علمی-تخیلی و دشمنان ماورای طبیعه بازی هم مزید بر علت شده‌اند تا با یکی از بی‌رحم‌ترین عناوین چند سال اخیر روبرو باشیم. به عنوان مثال سازندگان امکان انتخاب درجه سختی آسان را از شما می‌گیرند. حتی قابلیت ذخیره سازی موقت هم پیش روی‌تان نمی‌گذارند تا بلکه بتوانید به کمک آن‌ دستاوردهای‌تان را ذخیره کنید. تیرنهایی هم به قلب گیمر زمانی شلیک می‌شود که بعد از هر بار مرگ در درون بازی، تمامی دستاوردهای‌تان از بین می‌رود و باید مجدداً برای بقا در این دنیای سرد و تاریک کارتان را آغاز کنید. خلاصه آن که Returnal برای همه گیمرها مناسب نیست، اما کسانی که از تجربه پرمشقت و دردناک لذت می‌برند، قطعاً از داستان لایه‌لایه و گیم پلی گسترده آن لذت خواهند برد.

سخن پایانی

یک جاهایی در صنعت گیم تر و خشک با هم می‌سوزد. یعنی اگر یک گیمر حرفه‌ای و چغر در اطراف‌تان پیدا شد که با دستاوردهایش در بازی‌های معمول امروزی پز می‌داد، مطمئناً بعد از تجربه بازی‌های سخت موجود در این لیست این غرور و منیت را کنار می‌گذارد و یک بار برای همیشه در کنارتان بغض خودش را قورت می‌دهد و با خشم فروخته‌اش از تجربه دردناکی که داشته صحبت می‌کند. در حالی که اکثر گیمرهای امروزی سختی و چالش را با عناوین میازاکی می‌شناسند، اما صنعت گیم در طول چندین دهه فعالیت پرشکوه خودش بازی‌هایی سادیستیک زیادی داشته که در نهایت با تپش قلب، اضطراب و لرزش دست‌ها گیمرها را به مقصد رخت خواب‌شان بدرقه می‌کرده‌اند.

حسین رضایی

حسین رضایی، نویسنده، روزنامه نگار و منتقد بازی های ویدئویی و حوزه تکنولوژی.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا