مقالات

بهترین بازی‌های جاسوسی تاریخ؛ نبرد سکوت و باروت!

The Best Spy Games In History; The Battle Of Silence And Gunpowder

جاسوسی مثل شطرنج در تاریکی‌ست! باید حرکت کنی و از قضا از چند دقیقه بعدت هم خبر نداشته باشی. نه می‌دانی دشمنت کیست و نه حتی می‌دانی چه کسی قرار است دیگری را کیش و مات کند. خلاصه یا طعمه‌ای یا شکارچی! این جدال صفر و یکی همیشه پر از آدرنالین بوده است و به همین خاطر هر حوزه‌ای از سرگرمی را که ببینید، رد پایی از آثار جاسوسی و مخفیکاری درخشان در آن به چشم می‌خورند. از دنیای فیلم و سریال بگیرید تا رمان‌های چند جلدی. اما از شما چه پنهان هیچ کدام از این آثار به اندازه یک بازی ویدئویی جاسوسی-مخفیکاری حق مطلب را ادا نمی‌کند. در بهترین فیلم‌های این سبک ما نهایتاً لحظاتی آدرنالین و هیجان خون‌مان بالا می‌رود، اما از آنجایی که دست و بال‌مان بسته است چندان همزاد پنداری خاصی با آن شخصیت نداریم. اما بازی‌های ویدئویی شما را به دل ماجرا می‌فرستند. یعنی ثانیه به ثانیه‌اش برای‌تان هیجان انگیز و غیرقابل توصیف است. این که ممکن است ثانیه بعد یک دشمن از ناکجا آباد جلوی راه‌تان سبز گردد یا آن که فلان شخصیت برجسته متوجه شنود مخفیانه شما بشود، همه و همه‌ از آن دست تجربیات بکر و اعتیادآور صنعت گیم هستند. در این مطلب نگاهی به بهترین بازی‌های جاسوسی صنعت گیم خواهیم انداخت. عناوینی برجسته و صاحب سبک از شرکت هایی مثل Konami، Ubisoft و دیگر سازنده ها که تجربه‌ی‌شان نه فقط برای عاشقان این سبک بلکه برای تمامی گیمرها لازم و ضروری است. برای مشاهده ادامه مطلب با وب سایت تک سیرو همراه باشید.

Alpha Protocol

تا دل‌تان بخواهد این روزها بازی‌های جاسوسی داریم که گیمر را صرفاً در قامت یک نیروی ماهر و چیره دست به جان پایگاه و مقر دشمن می‌اندازند. اما Alpha Protocol به شما یاد می‌دهد که جاسوس بودن را با تار و پود وجودتان حس کنید. یعنی درست مثل جیمز باند یا هیتمن تصمیم‌های حساس بگیرید و با کنش و واکنش‌های داستانی بیشتر طعم یک جاسوس همه فن حریف را بچشید. از قضا سازنده بازی برای همه‌ی‌مان آشناست. جایی که استدیوی محبوب Obsidian توانست 15 سال پیش یکی از جذاب‌ترین عناوین جاسوسی صنعت گیم را به تصویر بکشد. بازی اما دو برگ برنده داشت؛ ابتدایی ترین دلیل، آزادی عمل در گیم پلی بازی است؛ یعنی شما می‌توانید هم از مکانیک تیراندازی بهره برده و هم از المان‌های مخفیکاری و حتی هک کردن برای پیشبرد مراحل استفاده نمایید. حتی سازندگان یک سیستم ارتقاء مهارت مشابه آن چیزی که در بازی‌های نقش آفرینی می بینیم هم پیاده سازی کرده‌اند! یعنی با پیشروی بیشتر می‌توانستید مهارت‌های خودتان را ارتقا دهید. اما راستش را بخواهید عنصر اصلی بازی اصلاً حول گیم پلی آن نمی‌چرخد. به عبارتی دلیل اصلی برای تجربه‌ی Alpha Protocol، داستان شاخه‌ای و پویای آن است. یعنی درست مثل بازی‌هایی مثل Mass Efeect انتخاب‌های‌تان در طول بازی، نه‌تنها بر روند داستان بلکه می‌توانند باعث تغییر در پایان‌بندی‌ها و شخصیت‌هایی شوند که ملاقات خواهید کرد. بازی به شما این فرصت را می‌دهد تا نقش جاسوس دلخواه‌تان را بازی کنید. حالا یا جیمز باند یا جیسون بورن، فرقی ندارد انتخاب با شماست.

Tom Clancy’s Splinter Cell: Chaos Theory

Tom Clancy’s Splinter Cell: Chaos Theory برای آن‌هایی است که چند پیراهن بیشتر در دنیای گیم پاره‌ کرده‌اند و محاسن‌شان هم سفید شده است. با این حال اگر جز گیمرهای نسل جدید هستید؛ نسخه Blacklist هم با شکل و شمایل امروزی‌تر به همان اندازه حق مطلب را برای‌تان ادا می‌کند. اما حتی فارغ از تعصبات قدیمی و حتی نوستالژی‌های گیمینگ‌مان، Chaos Theory به مراتب بهترین نسخه‌ای این سری به حساب می‌آید. شاکله اصلی داستان تقریباً مثل همه بازی‌های جاسوسی و مخفیکاری است! یعنی یک تشکلات سازمان یافته و شرور که راه سعادت‌شان را تنها در مسیر تهدید کردن جهان می‌بینند. به همین خاطر سم فیشر به عنوان یکی از نخبه‌ترین نیروهای سازمان Third Echelon تصمیم می‌گیرد تنهایی به دل آن‌ها بزند. داستان بازی با شما تعارف ندارد و تاریک‌ترین ابعاد سیاست را با همان تلخی و تاریکی‌اش به تصویر می‌کشد. با این حال هنرنمایی فوق العاده Michael Ironside به عنوان صدا پیشه سم فیشر و طنز سیاه در دیالوگ‌های بازی باعث شده تا از عمیق‌ترین تجربه‌های تاریخ صنعت گیم به حساب بیاید. در زمینه گیم پلی اما آن چیزی که باعث شد در دوران خودش برای رقبای تا دندان مسلحی مثل Hitman خط و نشان بکشد، گجت‌های منحصر به فرد سم فیشر بود. مثل همیشه دوربین دوست داشتنی Goggles حرف اول را می‌زد. جایی که با قابلیت دید در شب و تشخیص حرارتی اشیاء و افراد می‌توانست جذابیت گیم پلی را دوچندان کند. ما حتی در این نسخه می‌توانستیم با دستگاهی به اسم ‌ EMP Grenade تمام دوربین‌ها و مین‌های سر راه را هم از کار بیاندازیم. تازه سم فیشر می‌توانست به طرز هیجان انگیزی خودش را بین دیوارها معلق کند و کلک دشمنانش را بکند. خلاصه آن که یوبیسافت حداقل آن زمان می‌دانست که خلاقیت چه معنایی دارد و از همه مهم‌تر برای استفاده از آن هم هیچ ترس و واهمه‌ای نداشت.

Perfect Dark

خیلی کم پیش می‌آید که سازندگان برای بازی‌های جاسوسی‌شان سراغ المان‌ها و موجودات فانتزی و کلاً داستان‌های تخیلی بروند. به هر حال ذات چنین عناوینی با واقعیت تلخ و تاریک سیاست گره خورده و به همین خاطر حداقل برای همزادپنداری با داستان هم که شده، سازندگان صرفاً به دشمنان انسانی و فضای واقعی فکر می‌کنند. Perfect Dark اما در این زمینه یک استثناء است. از آنجایی که جیمز باند در دنیای ما آدم‌های عادی یک سر دارد و هزار سودا، استدیوی Rare تصمیم گرفت دنباله معنوی بازی GoldenEye 007 را با نام Perfect Dark بسازد. آن هم با یک کاراکتر دیگر به نام Joanna Dark! راستش را بخواهید آن زمان استدیوی Rare چندان با این سبک آشنایی نداشت و حتی در برهه‌هایی قرار بود توسعه بازی برای همیشه کنار گذاشته شود. اما به قول خودمان از دل همین ترس‌هاست که نبوغ و خلاقیت متولد می‌شود. نتیجه چنین ریسک بزرگی اما یکی از برترین عناوین جاسوسی صنعت گیم بود. تصورش را بکنید یک بازی با گرافیک مقوایی بتواند داستان سرایی جاسوسی در دل موجودات فضایی را روایت کند. آن هم با گیم پلی پر از المان‌های جذاب و از همه مهم‌تر آزادی عمل مثال زدنی! شاید الان برای چنین چیزی چندان به وجد نیاییم اما تجربه‌اش برای محصول دو دهه قبل، به مراتب شورانگیز و وصف ناشدنی بود. به همین خاطر بازی توانست بر روی کنسول Nintendo 64‌ نزدیک به 3 میلیون نسخه فروش داشته باشد. رقمی عجیب و اعجاب برانگیز که بعدها با عرضه مجدد آن بر روی Xbox 360 توانست به مراتب بیشتر هم شد.

Hitman 3

استراتژی، مهارت و خلاقیت؛ این‌ها سه عنصر اصلی یک بازی جاسوسی هستند که کمابیش در اکثر بازی‌های این لیست وجود دارند. اما کمتر عنوانی پیدا می‌شود که بتواند هر سه را دقیقاً به همان اندازه‌ای که نیاز است، در خودش جای دهد. Hitman 3 یکی از همین بازی‌هاست و به عنوان آخرین نسخه از سه گانه‌ی World of Assassination یکی از بهترین تجربه‌های مخفی‌کاری و جاسوسی صنعت گیم را به ارمغان می‌آورد. یک تجربه سندباکس و پر از آزادی عمل که احتمالاً یک پیش زمینه یا مقدمه برای بازی بعدی جیمز باشند. این بار هم استدیوی IO Interactive با مامور 47 در قالب چند مرحله یک بازتعریف جدید در سبک مخفیکاری و جاسوسی ارائه می‌دهد. به صورت کلی هر مرحله از بازی کلکسیونی از راه‌های مختلف را پیش روی مخاطب می‌گذارد. مراحلی که در نقاط مختلف جهان جریان دارند و اتفاقاً تیم سازنده با همین حربه توانستند بار تنوع بازی را دوچندان کنند. از طرفی به خوبی از عناصر فرهنگی و جغرافیایی هر منطقه برای طراحی مراحل به خوبی استفاده کرده و در کنار یک تجربه آزادانه، گیمر را مات و مبهوت خودشان می‌کردند. نکته جالب اینجاست که برخلاف دو نسخه قبلی که یک سری راهنمایی برای مخاطب قرار داده شده بود، این بار خود گیمر باید به دل لوکیشن بازی می‌زد و هدف یا نقشه ترور را برای خودش تجسم می‌کرد. در ادامه اما جمع آوری سرنخ‌ها، سرک کشیدن به تمام نقاط لوکیشن و قتل‌های مخفیانه کلید نهایی برای رسیدن به هدف مذکور بودند. بی‌شک سازندگانی که Hitman 3 را ساخته‌اند نه تنها یک بازیساز حرفه‌ای هستند، بلکه می‌توان آن‌ها را یک عاشق و هوادار سبک جاسوسی قلمداد کرد که هنر ساخت یک بازی معرکه در این ژانر را خوب بلدند.

SpyParty

پزشکان اختلال پارانویا (Paranoia) را به عنوان بیماری جاسوسان می‌شناسند! هر جاسوسی، حتی آن نوع متمدنانه و باکلاسش هم رگه‌هایی از اختلالات پارانوییدی را دارد. یعنی حتی نوشیدن یک لیوان آب ساده هم در ذهن‌شان می‌تواند حاصل کار یک عنصر نفوذی یا دشمن باشد. یا ممکن است همیشه توهم لو رفتن در ذهن‌شان رژه برود. تمام این اختلالات و نگرانی‌های ذهنی را بازی SpyParty در قالب یک ماجراجویی کوچک به تصویر می‌کشد. همانطور که جاسوس‌ها همیشه عاشق مهمانی‌ها هستند و آن را یک وسیله برای مخفی شدن می‌دانند، بازی هم غالباً در یک سری مهمانی‌ها مثل یک جشن بزرگ روی قایق تفریحی یا پنت هاوس جریان دارد. حالا بازی به دو جناح تقسیم می‌شود. یک سمت ماجرا بازیکنان باید در قالب یک تک تیراندازی به دنبال رفتار مشکوک و جاسوس مانند از میهمانان حاضر در مراسم بگردند و همان جا نسخه‌اش را بپیچند. آن سمت اما یک نیروی مخفی یا جاسوس وجود دارد که تنها وظیفه‌اش شناسایی نشدن توسط رقیب همه فن حریفش است. البته این تنها هدف شما نیست، باید بتوانید به اهداف خودتان مثل شنود مکالمه دو کاراکتر مهم در داخل بازی برسید. اینجاست که استرس و دلهره روی سرتان آوار می‌شود. یعنی درست همان جایی که اطراف هدف پرسه می‌زنید و دشمن نشانه لیزری‌اش را روی صورت شما هدف گرفته و در تعیین این که شما جاسوس هستید یا نه، دو دل شده است!

Metal Gear Solid

راستش را بخواهید انتخاب بهترین نسخه‌ این سری برای قرار دادن در لیست برترین بازی‌های جاسوسی از عهده‌ی‌مان خارج است! کوجیما از معدود سازندگانی است که تا به حال هر آنچه ساخته می‌تواند در قامت یک شاهکار برای سایر بازی‌ها قد علم کند، بی آن که نسبت به بازی‌های قبلی و یا حتی بعدی این سری وجه برتری خاصی داشته باشد. همه چیز مثل تکه‌های یک پازل بزرگ و جذاب است که در طول چند دهه عمر این فرانچایز کنار هم قرار دادیم و در نهایت با آخرین نسخه آن یعنی Metal Gear Solid V: The Pahntom Pain یک وداع تلخ را تجربه کردیم. Metal Gear Solid عمیق‌ترین و پخته‌ترین داستان جاسوسی و سیاسی صنعت گیم را به تصویر می‌کشد. پر از المان‌های نمادین و دیدگاه‌های اعتراضی در قبال سیاست‌های غربی خصوصاً آمریکا! داستان سر وقت می‌داند که چگونه عاشقانه و دراماتیک شود و کی جنبه‌های تاریک سیاست را به رخ بکشد. این هنر کوجیماست؛ آن‌قدر که شاید تا ابد الدهر هم نتوانیم در صنعت گیم نمونه و نظیری برای آن متصور شویم. در زمینه گیم پلی هم طبیعتاً برای بازی که لقب ” پدر سبک مخفیکاری” را به نام خودش زده کلمات از توصیف عاجز هستند. تقریباً اکثر المان‌های مخفیکاری و جاسوسی که در بازی‌های امروزی می‌بینیم، همه‌ی‌شان سری Metal Gear Solid را الگوی خود قرار داده‌اند. گرچه در نسخه‌های ابتدایی بازی بیشتر شاهد یک اثر تماماً مخفیکاری بودیم، اما در نسخه پنجم با یک تجربه جهان باز معرکه روبرو بودیم که در آن به اندازه GTA آزادی عمل داشتیم. خلاصه آن که اگر به عنوان یک تجربه جاسوسی تمام عیار هستید که در همه زمینه‌ها مدعی باشد، Metal Gear Solid تنها گزینه لازم و ضروری خواهد بود.

Invisible, Inc

Invisible, Inc متفاوت از تمامی بازی‌های این لیست است! اگر دیگران شما را در قالب یک جاسوس یا مامور مخفی چیره دست قرار می‌دهند، Invisible, Inc کنترل کلکسیونی از آن‌ها را پیش روی‌تان قرار می‌دهد. به صورت کلی ما با یک بازی استراتژیک در سبک مخفیکاری نوبتی روبرو هستیم که هسته‌ی اصلی آن حول محور المان‌های جاسوسی می‌چرخد. شما به عنوان کنترل کننده یک تیم جاسوسی وظیفه دارید مراحلی که پیش روی‌تان قرار داده شده را به سرانجام برسانید. مراحلی که در قالب سیستم Procedurally Generated ساخته شده‌اند، یعنی خودشان در قالب یک الگوریتم پیشرفته طراحی می‌شوند و برای هر گیمر یک تجربه منحصر به فرد و متمایز را به تصویر می‌کشند. بازی بر پایه تصمیم‌گیری دقیق، مدیریت منابع و ریسک‌ پذیری استوار است؛  به همین خاطر هر حرکت اشتباه ممکن است به قیمت جان مأموران تمام شود و از بخت بد مرگ هر کدام از آن‌ها دائمی است و بازگشتی هم ندارد. بازی اما از المان‌های جاسوسی غافل نیست، به عبارتی تمرکز زیادی روی هک، نفوذ بی‌صدا و استفاده بهینه از قابلیت‌های منحصر به‌ فرد هر مأمور دارد. از طرفی سازندگان امکان شخصی‌سازی کامل هر مرحله مثل درجه سختی، مدت زمان و میزان حضور نگهبانان را هم برای‌تان فراهم کرده‌اند تا شاهد یک تجربه کاملاً شخصی سازی شده باشیم.

سخن پایانی

از همان دهه 80 میلادی که کوجیما با Metal Gear پایه‌گذار سبک جاسوسی و مخفیکاری شد، تا به امروز که 9 نسل از کنسول‌های بازی گذشته است، همیشه عناوین این سبک جز محبوب‌ترین محصولات ویترین‌ فروشگاه‌ها بوده‌اند. بلوغی که در طی چند سال به لطف بازی‌های مختلفی خصوصاً Metal Gear، Hitman و SplinterCell حاصل شده و حالا در آرمانی‌ترین و ایده‌آل‌ترین شرایط خودش هم قرار دارد. از همه مهم‌تر در سالیان اخیر زیرمجموعه‌های زیادی از این سبک هم پا به عرصه وجود گذاشته‌اند. عده‌ای یک تجربه روگ لایک چالشی را به تصویر می‌کشند و عده‌ای دیگر در قالب یک سبک استراتژی نوبتی آدرنالین خون‌مان را به اوجش می‌رسانند. در این مطلب نگاهی به بهترین بازی‌های جاسوسی صنعت گیم انداختیم که تجربه‌ی‌شان برای همه گیمرها می‌تواند به یادماندنی و جذاب باشد.

حسین رضایی

حسین رضایی، نویسنده، روزنامه نگار و منتقد بازی های ویدئویی و حوزه تکنولوژی.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا