مقالات

خلاقیت در مقابل تکنولوژی، آیا داستان در بازی ویدیویی رو به افول است؟

Creativity vs. Technology: Are Stories in Video Games Declining?

زمانی که در حال انتخاب یک بازی در کنسول PlayStation، Xbox یا کامپیوتر شخصی خودتان هستید، یک انتخاب کوچک می تواند جهانی متفاوت را پیش چشمان شما بیاورد. از شهرهای پر نور Night City گرفته تا کوهستان های God of War یا Cyberpunk و شهرهایی که در آن ها اتفاقات مافیایی روی می دهد. گرافیک خیره کننده چشمان شما را درگیر می کند و موسیقی حماسی می تواند روح شما را به یک دنیای جدید ببرد و تمامی این اغواگری ها صرفا در صورتی اتفاق می افتند که یک داستان قوی، منسجم و عمیق روایت شود. داستان مهم ترین عاملی است که باعث می شود یک بازی ویدیویی در پیش چشمان شما درخشش پیدا کند و یک بازی خوب، داستانی خوب دارد. اگر شما هم از علاقمندان به دنیای بازی ویدیویی باشید، حتما با ماجراهای احساسی در The Last of US اشک به چشمانتان آمده است یا در The Witcher 3 چالش انتخاب برای ادامه داستان را داشته اید و همه این احساسات قوی، به دلیل خلاقیت عده ای نویسنده بی نظیر روی داده است. این داستان است که یک بازی ویدیویی را از یک سرگرمی ساده، به تجربه ای عمیق تبدیل می کند.

داستان در بازی ویدیویی بدون شک مهم ترین مسئله است. بازی های موفق زیادی وجود دارند که پر از باگ بوده اند ولی فقط به دلیل داستان درگیر کننده میلیون ها دلار سود ایجاد کرده اند و در دل مخاطبان خود نشسته اند. از سوی دیگر بازی های گرافیکی و بدون نقص زیادی هم وجود دارند که به دلیل عدم داستان سرایی خوب، نتوانسته اند مخاطبان زیادی را جذب کنند. با این وجود گیمر نسل جدید که با بازی های بی نظیر از لحاظ گرافیک و تکنولوژی روبرو است و هوش مصنوعی هر لحظه از زندگی اش را تحت تاثیر قرار داده است، آیا می تواند انتظار یک داستان عمیق را از بازی های امروزی داشته باشد؟ آیا استودیو های بازی سازی هنوز دوست دارند زمان زیادی را برای تولید بازی های داستان محور صرف کنند یا صرفا با میلیون ها دلار سرمایه گذاری روی تکنولوژی، سعی می کنند صرفا گیم پلی جدیدی را نشان دهند و گیمرها نباید انتظار چندانی از داستان در بازی ها داشته باشند؟ این سوالی است که ما در این مقاله از تک سیرو، کاملا مستقل می خواهیم به آن پاسخ دهیم.

از پیکسل تا واقعیت مجازی: سیر تکامل تکنولوژی در بازی ویدیویی و تاثیر آن بر داستان سرایی

زمانی که به دهه های 70 و 80 میلادی نگاهی می اندازیم، متوجه می شویم که بازی ویدیویی یک دنیای ساده اما جادویی داشت. چند خط و چند نقطه پیکسلی روی یک صفحه نمایش نه چندان باکیفیت می توانست تخیل را در گیمرهای قدیمی به چالش بکشد و همین مسئله بود که باعث می شد بازی های قدیمی با گرافیک های پیکسلی بسیار خواهان داشته باشند. این دوران نه فقط سرگرمی، بلکه بازی ویدیویی توانست یک فرهنگ جدید را خلق کند. داستان بازی ویدیویی در این دوران چطور روایت می شد؟ در یک دفترچه با چند خط کوتاه. برای مثال سوپر ماریو داستانی بسیار ساده داشت. پرنسس را نجات بده! همین یک جمله کافی بود تا ساعت ها به گیم پلی ساده زل بزنیم و لذت ببریم.

در دهه 90 میلادی این ماجرا کمی متفاوت شد. پلی استیشن عرضه شد و بازی ها به صورت سه بعدی عرضه شدند. در این دوران اولین داستان سرایی حماسی را برای بازی ویدیویی و شخصیت های آن مشاهده کردیم. کات سین های سینمایی و همچنین دیالوگ ها در این دوران اضافه شدند. چه چیز باعث شد تا داستان در بازی ها بهبود یابد؟ تکنولوژی! بله در واقع این تکنولوژی بود که امکان افزایش حجم، ذخیره سازی بازی و سایر ویژگی ها را به دنیای بازی ویدیویی اضافه کرد.

آغاز قرن جدید نیز با جهش های تکنولوژی همراه بود که توانست سطح بازی ویدیویی را بالاتر ببرد. موتورهای گرافیکی مانند Unreal Engine در این دوران عرضه شدند و سازندگان توانستند که جهان هایی خیره کننده از لحاظ بصری را مشاهده کنند. عرضه بازی های واقع گرایانه تر مانند GTA، Red Dead Redemption، Mafia و Resident Evil در این دوران انجام شدند. در واقع استانداردها از لحاظ تکنولوژی بهبود یافتند و ضمنا سازندگان قادر بودند که داستان ها را بهتر روایت کنند. همین مسئله باعث شد که توسعه بازی ها در عین بهبود گرافیک، صحنه های جذاب تر سینمایی را نمایش دهد و گیمرها ارتباط عمیق تری با داستان بازی داشته باشند.

سوالی که در قبال این پیشرفت پیش می آید آن است که آیا حالا شرکت های توسعه دهنده بازی بیش از حد روی نوآوری و تکنولوژی در حوزه های بصری تمرکز کرده اند و داستان سرایی را به حاشیه رانده اند؟ زمانی که به عمق داستانی بسیاری از بازی ها نگاه می کنیم، متوجه می شویم که آغاز قرن بیست و یکم عصر طلایی موازنه داستان و تکنولوژی در بازی ویدیویی بود. بسیاری از گیمرها اعتقاد دارند که در دوران طلایی (آغاز قرن 21) داستان ها عمیق تر بودند و می توانستند برای ساعت ها گیمر را درگیر کنند. این در حالی است که حالا بازی های مدرن نسل نهمی، از لحاظ داستانی یک طبل تو خالی هستند که شاید سر و صدای زیادی داشته باشند، ولی عمق چندانی ندارند.

نبرد داستان در مقابل تکنولوژی چه زمانی آغاز شد؟

بیایید مسئله را جور دیگری بیان کنیم. یک طرف داستان را در بازی ویدیویی داریم و طرف دیگر هم مربوط به تکنولوژی و جذابیت های مربوط به ویژگی های بصری، هوش مصنوعی و سایر ویژگی ها است که هر دو طرف این قضیه یک رشته را دنبال می کنند. هر دو استفاده می شوند تا مخاطبان بیشتری به بازی ها جذب شوند. برای مثال زمانی که وارد دنیای Cyberpunk 2077 می شوید، علاوه بر این که می توانید داستان سرایی خارق العاده ای را مشاهده کنید، نورهای نئونی و جزئیات بصری به چشم شما می آیند و همه این مسائل باعث می شوند که این بازی برای شما (احتمالا) جذاب باشد. حالا این سوال پیش می آید که تکنولوژی مهم تر است یا داستان؟ استودیوهای بزرگ معمولا بودجه های کلان خود را صرف جلوه های بصری و فناوری های پیشرفته می کنند و همین مسئله باعث می شود که داستان سطحی یا کلیشه ای باشد.

آیا گرافیک و تکنولوژی های پیشرفته قابلیت همزیستی با داستان سرایی را ندارند؟ به طور کلی می توان گفت که در بسیاری از بازی های امروزی، ترکیب داستان و تکنولوژی توانسته اند یک همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند که از مهم ترین آن ها می توان به بازی ویدیویی The Last of Us Part II اشاره نمود. از سوی دیگر گرافیک واقعی و انیمیشن های بی نقص می توانند مکمل داستان در بازی باشند و همچنین در راستای تقویت اثر گذاری داستان استفاده شوند. با این حساب در سال های گذشته بسیاری از استودیوهای بازی در دام چشم نوازی گرفتار می شوند و نمی توانند داستان خوبی برای بازی خود در نظر بگیرند. این در حالی است که بازی های مستقل در این حوزه توانسته اند با بودجه ای محدود، تمرکز بر روایت و اتمسفر بازی بگذارند و قلب گیمرها را تسخیر کنند.

بر اساس نظراتی که در شبکه اجتماعی X بیان شده است، می توانیم به این نتیجه برسیم که گیمرها هنوز وجود یک داستان جذاب را ارجح بر گرافیک می دانند ولی سعی می کنند که بازی را انتخاب کنند که علاوه بر داستان قوی، گرافیک جذابی داشته باشد. در واقع حفظ داستان جذاب در عین قابلیت های گرافیکی خوب از مهم ترین خواسته های یک گیمر به شمار می رود.

نبرد برای جلب بازیکن با ورود داستان های تعاملی در بازی ویدیویی

تکنولوژی همیشه هم یک سد پیش پای داستان سرایی در داستان ها نبوده است. در واقع برای عصر طلایی بازی ویدیویی داستان محور، ما کمتر شاهد داستان های تعاملی بودیم. این در حالی است که گیمر حالا می تواند خودش انتخاب کند که داستان در بازی چطور باید پیش برود. برای مثال تصور کنید که در بازی Detroit Become Human هستید. در لحظات خاصی برای گیمر این امکان در نظر گرفته شده است تا گیمر بتواند با انتخاب خودش داستان بازی را پیش ببرد. البته تعامل همه چیز نیست. شرکت های بازی سازی همواره سعی کرده اند دنیایی بسازند که جلوه های بصری نفس گیری داشته باشد. با این حال آیا صرف یک جلوه بصری جذاب می تواند در جذب مخاطب موفق عمل کند؟

استودیوهای بزرگ بازی سازی همواره بودجه های کلان خود را روی گرافیک های نسل جدید می گذارند، از فناوری هایی استفاده می کنند که رندر های قدرتمندتری با سایه ها و نورپردازی واقع گرایانه تری داشته باشند و همه چیز در راستای ایجاد یک محیط جذاب به کار برده می شود. این در حالی است که این دنیای جدید و جذاب شاید برای چند ساعت بسیار جذاب باشد ولی باید در نظر بگیرید که گرافیک های خیره کننده پس از مدتی از چشم کاربر می افتند و گیمر به دنبال یک داستان است. شاید یک بازی بزرگ در مقابل یک بازی پیکسلی ساده که صرفا تخیل را در ذهن گیمر زنده می کند چندان شانسی برای موفقیت در طولانی مدت نداشته باشد و اینجاست که قدرت تکنولوژی برای جذب مخاطب باید با داستان سرایی ترکیب شود و تعامل به وجود بیاید.

ما بازی ویدیویی را اجرا می کنیم تا بتوانیم لحظاتی خودمان را جای شخصیت های داستان بگذاریم. از نبردهای بزرگ گرفته تا جاسوسی کردن از دیگران می تواند مخاطب را به خود جذب کند ولی شرط و لازمه آن است که داستان به خوبی روایت شود. اگر از من بپرسید، داستان کریتوس به دلیل عمق داستانی که داشت به عنوان یک اثر ماندگار ممکن است تا سال های سال در ذهن مخاطب بماند. این در حالی است که این شخصیت در زمان عرضه بازی با تکنولوژی های روز دنیا ساخته شده بود و همین امر باعث شد تا گیمر بتواند لحظات خوبی را در خدای جنگ سپری کند.

نبرد میان گرافیک و داستان، باعث شده است که صنعت بازی ویدیویی در یک دوراهی قرار گیرد. ابزاری قدرتمند برای اجرای بسیار با کیفیت بازی ها باید استفاده شوند یا بخشی از بودجه باید برای داستان سرایی مورد استفاده قرار گیرند؟ کدام یک می توانند مخاطب را به خود جذب کنند؟

داده ها و نظرات در مورد افول داستان های ویدیویی چه می گویند؟

این که یک نفر در خصوص افول داستان در بازی ویدیویی نظرش را اعلام کند یک موضوع است و این که چندین نفر در شبکه های اجتماعی این مسئله را بیان کنند، نشان می دهد که کار از یک پروژه در یک کنسول گذشته است و شاید حالا این سازندگان بازی هستند که باید به مسئله ورود کنند.

تحلیل هایی که در خصوص این مسئله بر اساس پلتفرم ها و شبکه های اجتماعیی می شود، نشان می دهد که بازی های AAA اغلب داستان را محدود کرده اند و روی گرافیک و گیم پلی تمرکز دارند. این در حالی است که بخش عظیمی از بودجه ساخت یک بازی روی جلوه های ویژه و فناوری های جدید مانند Ray Tracing هدر می رود. نویسندگی و توسعه روایت بازی ها در اولویت های بعدی سازندگان بازی قرار گرفته است و شاید بتوانید حالا دلیل عدم محبوبیت زیاد Destiny را بدانید.

نظر گیمرهای بازی ویدیویی نیز در شبکه های اجتماعی بر اساس داده های سال 2024 و 2025 بیان کرده است که داستان برایشان مهم ترین مسئله است. گیمر ها علنا بیان می کنند که بازی هایی مانند Hades یا Baldur’s Gate برایشان جذاب است چرا که روایت ها به صورت عمیق بیان شده است و شخصیت پردازی نیز با قدرت بسیار بالایی انجام شده است. بسیاری از گیمرها نیز بیان کرده اند که ترجیحشان بر آن است که داستان کلیشه ای نباشد و این به معنای انتظار آن ها از بازی های جدید با داستان هایی جدید است.

با وجود داده هایی که در شبکه های اجتماعی از سوی کاربران اعلام شده است، هنوز هم بازی های مدرن با داستان سرایی عمیق و جذاب وجود دارند. پس می توان امید داشت که شرکت های توسعه بازی نیز این احساس را درک خواهند کرد و در آینده اهمیت بیشتری روی داستان بازی های خود می دهند.

یکی از مسائلی که باید در نظر داشت، فشار استریمر ها و گیمرهای حرفه ای برای گیم پلی خوب و جذاب است. به همین دلیل می توان بیان کرد که یک شرکت توسعه بازی، باید یا بودجه خود را افزایش دهد، یا ابتکارات و سناریوهای جدید که به نظر جذاب می رسند را امتحان کند که البته ریسک بسیار بالایی خواهد داشت.

شانس بازی های مستقل برای داستان سرایی و جذب مخاطب در بازی ویدیویی

استودیوهای بزرگ در حال حاضر بودجه های کلان را روی فناوری های نوین و گرافیک های خیره کننده می گذارند. آن ها جهان های عظیم را خلق می کنند و فکر می کنند که تا ابد بزرگتر کردن دنیای یک بازی می تواند جوابگوی نیاز گیمر باشد. حالا یک بازی ویدیویی مستقل به عنوان یک پرچم دار می تواند در این دنیا ظهور کند. داستان سرایی جذاب، جدید، خلاقانه و به نحوی که گیمر بتواند از خلاقیت خود استفاده کند و درگیر یک بازی شود. این دسته از بازی ها نیازی به زرق و برق ندارند. نیازی نیست گیمر تصویر آینه ای شخصیت را کف زمین خیس گیم پلی مشاهده کند و گیمر آن قدر درگیر داستان می شود که دیگر به جزئیات گرافیکی شاید خیلی فکر هم نکند.

از مهم ترین بازی های این حوزه می توان به Journey، اشاره کرد. نمونه ای درخشان با گرافیک مینیمال و حتی یک خط دیالوگ در این بازی وجود ندارد ولی داستان عمیق و احساسی است. سفر و ارتباطات انسانی به خوبی روایت می شوند و بازی دیگری با نام What Remains of Edith Finch نیز با یک داستان خانوادگی تراژیک احساسات را در زندگی شما بسیار مهم جلوه خواهد داد. این بازی ها ثابت می کنند که خلاقیت در روایت قادر است که کمبود بودجه برای فناوری های نوین را به صورت کامل پوشش دهد!

مسئله بودجه را که در نظر بگیریم به یک نتیجه جالب تر هم می رسیم. ریسک از دست دادن بودجه برای بازی های مستقل بسیار کمتر است چرا که بودجه اختصاص داده شده به بازی نیز کمتر خواهد بود. برای مثال شرکت های ساخت بازی که به صورت مستقل عمل می کنند می توانند علاوه بر جنایت و تاریخ، به فلسفه نیز بپردازند و سیاست و روانشناسی را نیز به مخاطبان خود نشان دهند. دیالوگ های عمیق خطری برای چندین هزار کارمند نخواهد داشت و اتمسفر ساده با چند خط دیالوگ عمیق می تواند چشم گیمر را روی مسائلی مانند عدم رعایت جزئیات در گیم پلی را ببندد.

پای هوش مصنوعی برای داستان سرایی بازی ویدیویی به میان خواهد آمد؟

ساده انگارانه است که تصور کنیم هوش مصنوعی برای روایت های داستانی بازی ویدیویی جدید به کار گرفته نشده است! در دنیایی زندگی می کنیم که مدیر بزرگترین شرکت هوش مصنوعی از مادران و پدران ما می خواهد وقت چت بات ها را با تشکر کردن از آن ها نگیریم و اگر فکر کنیم که شرکت های بزرگ و کوچک از این ابزار منحصر به فرد استفاده نمی کنند بسیار ساده انگارانه است. با این حال نباید یک خطر بزرگ را نادیده بگیریم. کلیشه ای شدن و عمیق نبودن داستان ها از خطراتی است که ممکن است هوش مصنوعی در تولید داستان آن را ایجاد کند.

راهکار چیست؟ خلاقیت! عدم استفاده از هوش مصنوعی غیر ممکن است. پس یک نویسنده باید مهارت کار با هوش مصنوعی را یاد بگیرد تا بتواند داستانی را که در ذهن دارد را تبدیل به یک سناریوی جذاب کند که میلیون ها دلار سرمایه برای فناوری و ساخت آن استفاده می شود. می توان گفت که داستان سرایی با وجود هوش مصنوعی از با مهارت بالا انجام شود، نوید بازی های بهتر در آینده را می دهد و در صورتی که ساده انگارانه استفاده شود، صرفا مخاطبین را اذیت خواهد کرد.

نتیجه گیری

داستان ها همواره به عنوان قلب تپنده در یک بازی ویدیویی شناخته می شوند. در واقع ما نمی توانیم اهمیت یک داستان خوب را انکار کنیم ولی باید در نظر داشته باشیم که برای یک بازی خوب، به تکنولوژی هم نیاز است. بهبود گیم پلی زمانی می تواند تاثیرگذار باشد که در راستای روایت داستانی جذاب تر با امکان تعامل باشد. در این صورت بازی می تواند بسیار جذاب تر به نظر برسد. پس نبرد امروز داستان و تکنولوژی در بازی ویدیویی، در واقع نبرد زمان و بودجه است که احتمالا تا چندی دیگر به طور کامل حل می شود و اتفاقا تکنولوژی به کمک نویسنده ها برای بهبود داستان می آید. نظر خود را در رابطه با این موضوع با تک سیرو به اشتراک بگذارید.

محمد شفیعی

دنیا برای من در یک لحظه قفل شد. پاییز سال 1930 و شخصیت به یادماندنی توماس آنجلو. بازی کردن واقعا احساس رهایی به من میده. من بازی میکنم چون قطعا هیچوقت نمیتونم به 1930 نیویورک برگردم. بازی می کنم چون هیچوقت با دوستانم نمیتونم یه گنگ مافیایی رو توی شهری که هستم رهبری کنم. محمد شفیعی، کسی که از بچگی پای ثابت بازی های کامپیوتری بوده، سعی میکنه که بدون در نظر گرفتن سلیقه شخصی، محتوایی رو برای شما آماده کنه که بررسی، انتخاب و خرید از تک سیرو آسون تر بشه.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا